با تو و پرویز یاحقی در کافه گل رضائیه در زمستان سالِ ....

ساخت وبلاگ

هنوز هم وقتی خسته می‌شوم، می‌روم در گوشه‌ای از نُت‌های پرویز یاحقی چادر می‌زنم، عودی دود می‌کنم.
وسط این خیالات، خیالات دیگر یکی‌یکی از فکرم قطارقطار رد می‌شوند.
درست آن موقعی که می‌نشینیم در گوشه‌ای دنج از کافه گل رضائیه، توی زمستانی سرد در سال ۳۹، شاید هم ۴۰، شاید ۴۷، شاید ۹۳.

و من او را چون شاخه‌ای که به زیر برف شکسته باشد دوست می‌داشتم…

- بیژن الهی

ای لعل تو نوش من
غارت‌گر هوش من

نام تو ترانهٔ من
عشق تو بهانهٔ من

در مستی و هشیاری
ما را نگران داری

از دست غمت نرهم
عشق تو ز کف ندهم

به عشقت وفادارم به خدا
وفا را خریدارم به خدا

تو دیرآشنا رفتی چرا کامم روا نکرده
گل ناز من، طناز من، بازا جفا نکرده

عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbad-rafte بازدید : 91 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 0:24