پیشتر از آنکه معطر کند نگاهت دنیا را
تفسیر کند زلفت وزش بادها را
میهمان کند کندوی کامت زنبورها را
سالها پیش از آنکه مورچهها با هر گامت پای بکوبند
برقصند عروسان دریایی
کِل بکشند رعدها و برقها
سالها پیش از آنکه ماهیها در صدایت شنا کنند
پرستوها به هوایت کوچ کنند:
متولد شدم
این بود بزرگترین اتفاق زندگیات پیش از تولدت
زیباترین حادثهی خِلقت پیش از خَلقت.
فرشتگان فرشی بافتند از تمثال من و تو با تار و پودی از روح من و تو
سالهای بیتو بودن دنیا را
در تنهایی با فکر تو قدم زدم
در تاریکخانه دنیا به عکست خیره ماندم
روزها و ماهها و سالها
به نامت اندیشیدم که چه خواهم خواندت.
........
بهار کوچکی آمدی
در پاییزیِ آذرم
باران شدی، باریدی
حولهای سبز ساختم از چهرهات
تا بپوشانم لوتیِ کویرم را.
زلیخای پاکتر از یوسفِ من
مقدستر از مریم
مصلوبتر از مسیح
نمکینتر از محمد
غمگینتر از یعقوب.
این همه انتظار برای ثانیههای خیس با تو بودن بود
و آموختن معنای هستی، زندگانی.
.......
نبودی تا فرعون عارف شود
و گوساله سامری لایق پرستش.
نیستی و من حوصلهی هوای آزاد هم ندارم
از اکسیژن متنفرم
از آب بیزارم
از آدم نیز.
نخواهی بود
و هوای زندگیمان سردتر خواهد شد
از خاطراتمان برف خواهد بارید
از چشممان باران
از نفسهایمان طوفان.
بیهم، سایه هم نخواهیم داشت.
به گرمای دستبندت حسادت خواهم کرد
به گرمای آغوشم خواهی اندیشید
گُر خواهی گرفت.
.......
دوست داری همه پنجرههای دنیا را یکییکی ببندی
تا حتی بیحضور خدا
در صلیب آغوشم: کامی ...
من .................تو
یک نفس فاصله بود
باید برایت مُرد
یا دست کم چمدان را بست و با خود برد
تا مبادا اتفاقات ناگوار زندگیات بیدار شوند یکیک.
دلواپس تنهایی قبرم نباش
غمت را مومیایی کردم
شاعرت خواهم ماند
و خواهم گفت غزل ناب نگاهت را.
صدایم را پای هر نهالی خواهم کاشت،
دلتنگم که شدی سر به جنگل بگذار.
دلتنگم که شدی شیشهی سرد اتاقت را «ها» کن
برایت تب خواهد کرد
هذیان خواهد گفت
نفسهایت که دیگر هوایم در هوایش نیست.
من نیستم و این یعنی تو رسیدی به آخر دنیا
با غروب آفتاب تو هم پایین بیا
پایین و پایینتر.
سایهات که محو شد
آرامآرام به شانهات خواهند زد:
- لطفا پیاده شوید خانوم!
ملاقاتی دارید
جوانکی زیر خاکِ سرد میلرزد...
برچسب : نویسنده : barbad-rafte بازدید : 206