تناسخ من!

ساخت وبلاگ
دلم برای زمان هایی دور تنگ میشود...
زمان هایی آن قدر دور که آن ها را نزیسته ام!
دلم برای دخترانه هایم،در حیاط خانه ای قدیمی
که حوض آبی وسط آن،جولانگاه شیطنت هایم بود
برای اتاق هایی که دور تا دور حیاط،بوی زندگی می دادند...
برای عروسکی چوبین که هیچ وقت نداشتم
دلم برای گالش هایی که هیچ وقت نپوشیده ام
چادر و چارقد قجری ام
برای درخت خرمالو
و دراز کشیدن روی تخت زیر آن
دلم برای شمردن ستاره ها تنگ می شود!
شاید در زندگی قبلی ام دخترکی بودم
با عروسکی چوبین در بغل
چادر و چارقد قجری به سر
گالش پوشیده
که حیاط قدیمی و حوض آبی و اتاق هایی که بوی زندگی میداد،
جولان گاه شیطنت هایش بود!
و زیر درخت خرمالو شب ها را دراز میکشید و ستاره ها را میشمرد...
دلم برای بوی زندگی تنگ شده است...
(دفتر کار دانشکده،ساعت 4و نیم عصر،حال خوب نزیستگی)

عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barbad-rafte بازدید : 246 تاريخ : شنبه 4 خرداد 1398 ساعت: 22:20